جدول جو
جدول جو

معنی بی جگر - جستجوی لغت در جدول جو

بی جگر(جِ گَ)
بی جرأت و بیمناک. (ناظم الاطباء). بزدل. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بی جگر
بی جرات و بیمناک، بزدل
تصویری از بی جگر
تصویر بی جگر
فرهنگ لغت هوشیار
بی جگر((جِ گَ))
ترسو، بدون رنج و زحمت
تصویری از بی جگر
تصویر بی جگر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
بی ارزش، بی عزت، بی حرمت، بی وقار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی برگ
تصویر بی برگ
درختی که برگ هایش ریخته باشد، کنایه از بینوا، بی سر و سامان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی مهر
تصویر بی مهر
آنکه نسبت به دیگری مهر و محبت ندارد، نامهربان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی فکر
تصویر بی فکر
بی اندیشه، کسی که به عاقبت کاری نیندیشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی جهت
تصویر بی جهت
بی سبب، بی علت، بدون دلیل، بیهوده
فرهنگ فارسی عمید
(جِ گَ)
بیمناکی. نقیض بهادری. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مَ گَ)
مرکّب از: بی + مگر، بی تردید. بی دودلی. بیشک. بطور قطع. بیقین:
گفتم مقام عاقله نفس است بی گمان
گفتا مقام نفس حیاتست بی مگر.
ناصرخسرو.
رجوع به مگر شود، غیرمتمدن. دهاتی و روستایی. بی تربیت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
گیاهی که برگهایش ریخته باشد درختی که برگ نداشته باشد، بینوا فقیر محتاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی جوهر
تصویر بی جوهر
ناهنرمند و نادان و بیعقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی جفت
تصویر بی جفت
بی نظیر، بی مثل و مانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی بصر
تصویر بی بصر
نابینا، کور دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
ناشکیبا، بی تحمل، ناآرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی زور
تصویر بی زور
ضعیف، کم زور، بی نیرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد نگر
تصویر بد نگر
بد بیننده ضعیف البصر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی خبر
تصویر بی خبر
نا آگاه
فرهنگ لغت هوشیار
بی شوه بی خودی ناروا بلاژ بود مردی بلاژ شد فاسق - امردی دید شد براو عاشق (جامی) بی سبب بدون دلیل بی علت، بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی اثر
تصویر بی اثر
بادرم: ناتخشای اکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی خطر
تصویر بی خطر
بیخوف و بیم، بی قدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب جگر
تصویر آب جگر
خون خونابه (طبق طب قدیم جگر مرکز خونست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ضرر
تصویر بی ضرر
بی زیان بی آزار بی خسران بی آزار: (خواب بعد از ظهر بی ضرر بلکه مفید است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی عار
تصویر بی عار
بی درد، بی ننگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی فکر
تصویر بی فکر
بی اندیشه، لا ابالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قدر
تصویر بی قدر
بی ارزش خرد که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی کار
تصویر بی کار
کسی که شغلی ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی مهر
تصویر بی مهر
نا مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب جگر
تصویر آب جگر
((بِ جِ))
کنایه از خون، خونابه (طبق طب قدیم، جگر مرکز خون است)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی برگ
تصویر بی برگ
((بَ))
بینوا، فقیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی شور
تصویر بی شور
بی علاقه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی جان
تصویر بی جان
بی روح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی خبر
تصویر بی خبر
سرزده، ناآگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
ناشکیبا، بی تاب
فرهنگ واژه فارسی سره
شالی کار
فرهنگ گویش مازندرانی