- بی جگر
- بی جرات و بیمناک، بزدل
معنی بی جگر - جستجوی لغت در جدول جو
- بی جگر ((جِ گَ))
- ترسو، بدون رنج و زحمت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روشنگر
ناشکیبا، بی تاب
سرزده، ناآگاه
بی روح
نا مهربان
کسی که شغلی ندارد
بی ارزش خرد که
بی اندیشه، لا ابالی
بی درد، بی ننگ
بی زیان بی آزار بی خسران بی آزار: (خواب بعد از ظهر بی ضرر بلکه مفید است)
خون خونابه (طبق طب قدیم جگر مرکز خونست)
بی علاقه
بادرم: ناتخشای اکار
بیخوف و بیم، بی قدر
نا آگاه
بی شوه بی خودی ناروا بلاژ بود مردی بلاژ شد فاسق - امردی دید شد براو عاشق (جامی) بی سبب بدون دلیل بی علت، بیهوده
ناهنرمند و نادان و بیعقل
بی نظیر، بی مثل و مانند
نابینا، کور دل
گیاهی که برگهایش ریخته باشد درختی که برگ نداشته باشد، بینوا فقیر محتاج
ناشکیبا، بی تحمل، ناآرام
ضعیف، کم زور، بی نیرو
بد بیننده ضعیف البصر
پی جوی
تاب آورد سخت جان
سخت دل، بی رحم، موذی
بی ارزش، بی عزت، بی حرمت، بی وقار
بی سبب، بی علت، بدون دلیل، بیهوده
بی اندیشه، کسی که به عاقبت کاری نیندیشد
آنکه نسبت به دیگری مهر و محبت ندارد، نامهربان
درختی که برگ هایش ریخته باشد، کنایه از بینوا، بی سر و سامان